صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۴۷: خواهم از دیوانگی هر چند بکشم دست من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواهم از دیوانگی هر چند بکشم دست من باز در زنجیر گیسوئی شوم پابست من گیرم از ساقی نگیرم من بهشیاری شراب چون کنم کز حال گردم زان دو چشم مست من همچو مرغ و ماهی اندر زلف یار افتاده ایم ما و دل او در هزاران دام و درصد شست من گرچه این پیوستگی زایمان و جان ببریدن است مو بمو خواهم دل اندر زلف او پیوست من گر در این صوفی گری دستم نگیرد می فروش باز کی خواهم ز عجب خانقاهی رست من گفته خواهم عیادت کرد از بیمار عشق تا توآئی بر عیادت رفته ام از دست من صد قیامت رفت و برنگرفتیم روزی ز خاک پیش بالای بلندت هرچه گشتم پست من گفته هستی صفی را کرده محروم از وصال روی بنما تا به کلی بگذرم از هست من صفی علیشاه