صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۲۶: چو آندو زلف شب آسا حجاب مه گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو آندو زلف شب آسا حجاب مه گردد چه روز ها که در آن سال و مه سیه گردد چه جای رندی و تقوی کز آن دو چشم خمار خراب کار خرابات و خانقه گردد فقیه شهر که گفت از تباه کاری ما ندیده خال تو کایمان کجا تبه گردد بسر کلاه چو گرداند از خود آرائی گذشته کار دل از کار تا گله گردد گره ز طره به مگشا و ره ز خط به مبند که دل اسیر تو بی لشکر و سپه گردد دل ار که رفت ز دنبال چشم او چه عجب که پیش رفتن آن چشم دل ز ره گردد کجا توان دل و دین داشت ز اختیار نگاه که بیخود این همه زان گردش نگه گردد جز آن دو چشم که بر خون ما گواهی داد ندیده کس که به خون قاتلی گره گردد پناه دل بز نخدانش زان دو طره گرفت رضا که دید که زندانئی بچه گردد ز راه دانه خال تو برد آدم را سزد که ضامن ابلیس در گنه گردد صفی پیر مغان سر سپرده و تاج گرفت گدای میکده زیبد که پادشه گردد صفی علیشاه