صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۲۵: رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند و ز قفایش نگران دیده خونبار بماند بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند آن امیدی که بخوابت نگرد دیده نداشت ور شبی داشت هم از چشم تو بیدار بماند جان ما گر چه بمقدار بهای تو نبود بر سر دست گرفتیم و خریدار بماند دل و دین در خم گیسوی بتی رفت که رفت خرقه و سبحه بجام می و زنار بماند راز عشق تو که از خلق نهان می کردم گشت افسانه و بر هر سربازار بماند بند ها را همه دل پازد و چون باد گذشت جز به بند تو که افتاد و گرفتار بماند خانه دل زغمت زیر و زبر گشت و در آن نیست جز نقش تو چیزی که بدیوار بماند ما نه مستیم به تنها که یکی در همه شهر ناظری نیست که با چشم تو هشیار بماند داشت عذری که نرفته است ز کوی تو صفی رفتش از پیش چنان پا که ز رفتار بماند صفی علیشاه