صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۴: بر نثار یار جان اندک بود درویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر نثار یار جان اندک بود درویش را خاصه گر بیند بکام آن ماه مهراندیش را هست معذور ار چو ما زاهد نشد بیدین و دل چون ندیداست او بتاب آنزلف کافر کیش را واعظ ار می دید آنگیسوی مشکین روی دوش می فکندی پشت گوش افسانه های پیش را یار اگر باشد بمهر از جور اغیارم چه باک یالب نوشین او منت پذیریم نیش را عاشقانرا مرهمی خوشتر زلعل یار نیست ورکه او بازو کند مرهم نخواهم ریش را شد صفی بیگانه هم از غیر و هم از خویشتن زان نه او بیگانه را شنعت زند نه خویش را صفی علیشاه