جیحون یزدی
قصیده ها
شمارهٔ ۸۶ - وله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او چند بینیم رود زاهد و هر زهد فروش همچو دستار زده حلقه بگرد سراو چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا همچو تحت الحنک افتاده بدور و بر او منبر واعظک خام که بد ملجا عام شکرلله که او ماند و همان منبر او تا که تسخیر کند یکدو مریدی سالوس بود صد گونه مجاعیل بحفظ اندر او گه ز پیغمبر میسفت بسی در حدیث که نه حق گفت و نه جبریل و نه پیغمبر او گاه از شکل نکیرین شمرد آن اوصاف که خداوند نکیرین بود منکر او ترک مه پیکر من روزه بدان حالش کرد کز کتان کاستن آمد بمه پیکر او بس بهر صومعه ای عشوه زهاد خرید منزوی شد بنگه غمزه غارتگر او هی مکید او لب وهی تشنگیش گشت فزون آری افزود حرارت بوی از شکر او این که میگفت که نگدازد از آتش یاقوت شق شد از تف صیام آنلب جان پرور او دختر تاک بیارای پسر پاک تبار که بسی از پسران به بود آن دختر او در پی بنت عنب سر ببر از مادر خم تا بدانی چه بود زیر سر مادر او ساغر از باده افروز که چون فکرت میر طعنه بر مهر زند ماه نو ساغر او بدر اوج عظمت راد ملکزاده رفیع کآسمان راه نشینی است بخاک در او وگر انکار نماید بکس از خرق فلک بدمی برفلک از نام دم خنجر او داور این منزلتش داد و نسنجیده نداد خصم را گوچه کند کین توبا داور او ایکه جز آهن شمشیر تو نشنیده کسی عرضی را که روان خوار بود جوهر او خویش را تالی طبع توهمی داند ابر بگشا کف همم تا نشود باور او چند نالندیم وکان زتو کم بخش ببخش بلب خشک وی و حالت چشم تر او تا بهر ماه مه چارده اندر انجم راست گوئی که چمد شاه و به پی لشکر او چون هلال آنکه نشد خم بستایش برتو باد خنجر زهلال آخته بر حنجر او جیحون یزدی