جیحون یزدی
قصیده ها
شمارهٔ ۷۷ - لغز سماور و مدیحه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه باشد آن جم بلقیس تخت سیم بدن برون بسان پری اندرون چو اهریمن شهیست افسرش از چین و جامه اش از روم ولی بخوردن زنگی فرا گشاده دهن اگر فرازد گردن بفرق ننهد تاج وگر بفرق نهد تاج نبودش گردن روان برآتش و برده تعین از آتش جگر زآهن وجسته تشکل از آهن مبارزیست که جولان او بود در بزم تهمتنی است که باشد رکوب او بمجن چو دل دو نیم محبی است کز فراق حبیب میان آتش و آبش همی بود مسکن اگر نه عاشق سوزش چراست اندر دل وگرنه عا شق اشکش چراست در دامن اگر چه با قد مخروطی است در انظار ولی بر اوکروی مرغکی نموده وطن چکد چو مرغ شب آویز خونش از منقار گهی که همچو کبوتر شود معلق زن خمار آورد ارخون دختران عنب بخوان اوست نکونشاه خمار شکن سپهروار یکی نطعش از نحاس به پیش بر او بود زاوا فی صفی چو عقد پرن بکی سراپا چشم و یکی سراپا گوش یکی سراپا دست و یکی سراپا تن فروتر از شکمش شیرنام پستانیست که شیر او است زاحراق طبع شیر اوژن ستاده بر طرفش لعبتی قمر طلعت نشسته در کنفش مه رخی ستاره ذقن هزار حیف کزو محفل من است تهی نکرده عرضه همانا کسی بخواجه من ملاذ حاج مهین میرزا ابوالقاسم که شد شرافت از او مفخر زمین و زمن دو صد درود خدائیش بر روان پدر که شد زخطه کاشان بیزد رخت افکن نشانده است درختی از این پسر در ملک که زیر سایه او خلق را بود مسکن همیشه تا که کسالت زدای باشد چای بویژه فصل بهار و خصوص صحن چمن بود صدیقش بر تخت افتخار مکین بود عدویش از دار اقتصارآون جیحون یزدی