ترکی شیرازی
فصل سوم | سوگواری ها
شمارهٔ ۱۱ - ضیاء دیدهٔ لیلا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کیست یارب این جوان نو خط سیمین عذار؟ کز شمیم طره اش گشته خجل مشگ تتار کیست یارب این جوان پر دل لشکر شکن؟ کیست یارب این غضنفر فر دلیر نامدار؟ کیست یارب این پلنگ افکن سوار شیرگیر؟ کیست یارب این دلیر پر دل ضیغم شکار؟ کیست یارب این جوان ماه روی مهر چهر؟ کیست یارب این هلال ابروی گردون اقتدار؟ کیست یارب این که از قدش بود طوبی خجل؟ کیست یارب که از خدش بود مه شرمسار؟ کیست یارب اینکه پشت لشگری را بشکند؟ یک تنه چون بر سمند با دپا گردد سوار کیست یارب اینکه از شمشیر تیزش روز جنگ؟ دامن میدان شود از خون دشمن لاله زار اله اله این جوان گویا بود ختم رسل یا که باشد ابن عمش حیدر دلدل سوار نی غلط گفتم نه احمد نه وصی احمد است این علی اکبر «ع »بود شبه رسول کردگار این ضیاء دیدهٔ لیلا عزیز زینب است این شه لب تشنگان راهست پور نامدار حیف از یان قامت که از جور و جفای کوفیان بر زمین افتد ز پشت زین مرکب، سایه وار حیق از این مویی که خون سرش رنگین شود در زمین کربلا از جور قوم بد شعار آه از آن دم که از کین، منغذخونخوار زد تیغ بر فرق علی اکبر والا تبار بر زمین افتاد چون خورشید از بالای زین با دلی اندوهگین و با دو چشمی اشکبار از فراق مادرش بر سینه، داغ جان گداز از سنان و نیزه ها بر جسم، زخم بی شمار روبه سوی خیمه ها کرد و کشید از دل فغان کی امام انس و جان، ای حجت پروردگار! ای پدر از مرحمت خود را ببالینم رسان! ای پدر دریاب پورت را که رفت از دست کار! چون پدر در خیمه بانگ نالهٔ اکبر شنید جست ازجا چون سپند و رفت سوی کارزار بر سر بالین اکبر رفت و از دل بر کشید ناله ای کز ناله اش افتاد در گیتی شرار روی خود بنهاد بر روی جوان نو خطش وز محاسن می چکید ش خون اکبر لعل وار دیده بر روی پدر بگوشد با حسرت پسر گفت کای سلطان مضلومان، مرا معذوردار در کنار تو بود این کسر من ای پدر! ساعت دیگر که می گیرد سرت را در کنار این بگفت و دیده حق بین، به روی هم نهاد کرد مرغ روح پاکش زآشیان تن فرار شاه دین گفت ای جوانان بنی هاشم برید نعش اکبر را به سوی خیمه با حال فگار از شراره آه و، اشک و، نالهٔ اهل حرم گشت در کرب و بلا شور قیامت آشکار «ترکی» ار خواهی شود راضی زتو ختم رسل روز و شب در ماتم اکبر زمژگان خون ببار ترکی شیرازی