بلند اقبال
متفرق ها
شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم: بر ذوالجناح شد چو شه بیسپه سوار - گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر ذوالجناح شد چو شه بی سپه سوار گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار کلثوم در برابرش آمد علم به کف زینب به پیش مرکب او شد رکابدار گفتش روی و می رودم روح از بدن باز آی پیش از آنکه بمیرم در انتظار در آتش است بی تو دل و جان من مگر آبی زند بر آتش من چشم اشکبار دور از تو زندگی به چه کار آیدم دگر بعد از تو خاک بر سر من باد و روزگار نبود روا تو کشته ومن زنده در جهان بادا فدایی تو من و همچو من هزار بگذار سیر سیر گل عارضت کنم عمر و امید کو که ببینم دگر بهار؟ پیش آر سر که بوسه زنم بر گلوی تو زان پیشتر که سر بردت شمر نابکار ما بی تو در میانهٔ این قوم چون کنیم راهی نه در فرار و پناهی نه درقرار شاه شهید چون بشنید این سخن کشید سوزنده آهی از دل و بگریست زار زار گفتا که نوشداروی دوری صبوری است دل را بده رضا به قضاهای کردگار ***** دارم وصیتی بشنو از زبان من آنرا به جای آر پس از من به جان من بلند اقبال