بلند اقبال
بخش سوم
بخش ۱۵ - حکایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی چاکر خویش را زد به سر که فرمان نبردی چرا زودتر تو رانعمت از بهر خدمت دهم بدین گونه خدمت چه نعمت دهم که تا من نبینم ترا دور شو تو هم تا نبینی مرا کورشو دل من که میبود چشمش به خواب زجا جست چون ماهی دور از آب بمن گفت ای وای برحال ما ازین قرعه نیکو نشد فال ما که این چاکری دیر فرمانبر است نه اوبنده نه خواجه اش داور است ببین خواجه چون تیر به بر سرش چه سان راند او را به خشم از درش بزرگی سزاوار یزدان بود که هم نعمت از او هم احسان بود نه فرمان بریم ونه خدمت گذار دهد رزق بر ما به لیل ونهار نه ازخشم راند کسی را ز در نه کس را زند از گناهی به سر چو ما بندگان را چنان او خداست به فرمان او کاهلی کی رواست بلند اقبال