بلند اقبال
بخش سوم
بخش ۸ - درشرح حال خودگوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اسیر دل کسی چون من مبادا به کس این دل چنین دشمن مبادا ندانم خود چه کرده ام با دل خویش که دارد قصد جانم از پس وپیش کند پیوسته از من گوشه گیری به روز عاشقی آرد دلیری رود بر دوش دلدار نهد پای کند در زلف مشک افشان او جای پس از چندی که گردد شامه آگه که غیری را بود درخانه اش ره نماید رو به درگاه خداوند دهد او را به حق خویش سوگند که یارب جز تو کس نبود پناهم بهدرگاهت اگر چه روسیاهم ولی مپسند کز بی مهری یار سیه روئی کشم در پیش دلدار صبا ناگه به امر پاک یزدان کند آن زلف مشکین را پریشان کند دلدار آرایش بهانه زند ناگه به چین زلف شانه شود مسکین دلم ناگه نشانه به پیش ناوک دندان شانه رود از جان توان هم ازتنش تاب چنان گردد که ماهی دور از آب که جا دارم میان مشکو کافور مرا زخم است و میترسم ز ناسور فغان کزبخت بد جان وتنم خست کنون وقت است اگر گیری مرا دست چنان می دان که گر رستم از این بند به یکتا کردگار پاک سوگند که گر جز در برت باشد قرارم ویا باکس بود غیر از تو کارم به هر امری که آید از تو فرمان به هرکاری که رأی توست در آن اگر کندی کنم با خنجر تیز مبخشا برمن وخون مرا ریز به صد نیرنگ آیم پیش دلدار بگویم با هزاران لابه با یار که هر جائی دلی گم کرده ام من به زلف رهزنت پی برده ام من تو را همچون دلم صددستگیر است که هر یک درخم زلفت اسیر است اگر چه بسته زلف دو تایی نباید داشت امید رهایی ولی غمگین دلم راشاد فرما مر و او را ز بند آزاد فرما ز خاک پای خود ناگاه برکف دلم راگیرد وگویدمشرف بلند اقبال