افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۱: گر آن دو زلف عنبرین به رخ شود نقاب تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر آن دو زلف عنبرین به رخ شود نقاب تو کنند تیرگون همی جهان بر آفتاب تو به روزگار دوریت، چه پرتوم ز مهر و مه بگو صبا برافکند، ز ماه رخ نقاب تو رکاب را چه می کنی، دو پای تو دو چشم من که در عقیق پرورم، دو حلقه رکاب تو شراب لعل جام را، از آن به خاک ریختی که قطره ای ز خون من چکیده در شراب تو من از جگر دهم تو را تو از لبان دهی به من لبان تو، شراب من، جگر مرا کباب تو خراب از تو شد دلم، که یافت گنج معرفت که معرفت در آن دلی، بود که شد خراب تو وجود من همه تویی، چه پرسی و چه گویمت جواب تو، سؤال من، سؤال من جواب تو وجود افسرت بود، خیالی، آن هم از عدم به روزگار خود شبی، درآید ار به خواب تو افسر کرمانی