افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۵: چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم بود ز هجر بتان اشک دیده، باده و جامم به شامم ار بنمایند رو چه حاجت صبحم به صبح ار بگشایند مو چه منّت شامم که از اشارت ابرو همی کشند به تیغم که از سلاسل گیسو همی کشند بدامم یکی منم که به عالم ز فیض روی نکویان ندیده کامی و رسوای خاص و شهره عامم میان عاقل و دیوانه هست فرقی و لیکن من اندر این متحیر که ز این میانه کدامم مرا مگوی که بگذر ز عشقبازی و رندی اگر منم که بر این آستان همیشه غلامم ز فرّ بخت بجائی رسیده پایه ام افسر که پنج نوبت عشق بتان زنند بنامم افسر کرمانی