افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۱: عیبم مکن امروز که دستار ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عیبم مکن امروز که دستار ندارم فرداست که خرقه گرو باده گذارم ای آن که به حنجر کشیم خنجر بیداد تا لب به لب من ننهی جان نسپارم با قامت شمشاد تو هم بانگ تذورم با عارض بستان تو هم صوت هزارم جز ما نتوان گفت که خورشید ببیند تا دیده مرا هست به روی تو گمارم خون در غم عشق تو، بدان مرتبه خوردم کز مردمک دیده بجز خون نفشارم مانند دل گمشده خویشتن ای دوست در زلف تو عمری است که من طعمه مارم نتوان کنم از خون جگر، شرح غم هجر هر نامه که من سوی تو، با گریه نگارم جان در کفم از بهر نثار است و دریغا افسر، نبود لایق دلدار نثارم افسر کرمانی