افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۸: قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم چو در مستی حدیث از لعل آن زیبا پسر کردم بت یاقوت لب، مانند صهبا کرد نوش جان به جام از حسرت لعلش، هم از خون جگر کردم نخواهد گشت طالع، آفتاب صبح امیدم چو من، با مدعی از شام هجرش قصه سر کردم اگر جولان کنم در عالم بالا، عجب نبود خرد را ذره خورشید آن رشک قمر کردم شبی یاد آیدم، کز آتش رویش چو پروانه سراپا سوختم، تا عرصه بر شمع سحر کردم چو دانستم که گردد تلخ کام، از قصه صبرم سپردم جان شیرین و حکایت مختصر کردم ثنای مدعی کردم، به شکر وعده وصلش، چه نفرینی، که شب ها بر دعای بی اثر کردم ز بس افشاند از هجرش، سرشک از دیدگان افسر، ز سیل اشک، ملک شاه را، زیر و زبر کردم افسر کرمانی