افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۰: حالت چشم تو و قصه بیماری دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حالت چشم تو و قصه بیماری دل می توان یافت طبیب از اثر زاری دل بخت بیدارتو داند که من و مردم چشم چشم خوابی نکنیم از غم بیماری دل من و چشم تو و دل هر سه علیل و بیمار هم مگر لعل تو آید به پرستاری دل خون شد از بس که غم لعل تو را خورد دلم نکند لعل تو از بهر چه غمخواری دل یک گرفتار در این شهر نباشد چه کنم؟ با چنین بی خبران شرح گرفتاری دل هیچ دانی که چرا از وطن آواره شدم جای ما نیست درآن زلف ز بسیاری دل شب نبوده است در آن زلف سیاه پرخم، که مرا گم نشود جان به طلبکاری دل هرچه از دوست جفا دید وفا کرد دلم افسر، آیین جفا بین و وفاداری دل افسر کرمانی