افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱: هیچ میدانی مرا در بوته دل تاب نیست؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ می دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟ کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک، مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت، تا نگویی خانه کس در ره سیلاب نیست گر نباشد زلف و رویت، کفر و ایمان، گو، چرا فارغ از این ماجرا یک لحظه شیخ و شاب نیست؟ خون اگر گریم، مکن عیبم، که بی لعل لبت، بسکه کردم گریه در دریای چشمم آب نیست تا معنبر زلف را آشفته کردی از نسیم، نیست، کان آشفتگی، در خاطر احباب نیست همچو آن رخ در گلستان، هیچ نبود ارغوان، همچو آن لب، در بدخشان، هیچ لعل ناب نیست همچو نظم افسر و آن گوهرین دندان دوست خوب سنجیدیم، آری لؤلؤ خوشاب نیست افسر کرمانی