افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹: ما را به سراپرده گل رفت اشارت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را به سراپرده گل رفت اشارت برقع ز رخ افکندش، ای دیده بشارت کام دهن از بهر چه شیرین نکنم من؟ شکر دهن ار می دهدم زهر مرارت من خاک شوم در طلب و او ننهد پای اوج عظمت بنگر و پستی حقارت چشم تو برد عقل مرا و این نه شگفت است ترک است و برد خانه تاجیک به غارت از کشتن من بهر چه آن شوخ برآشفت، جان دادن و نالیدن اگر نیست جسارت در منظره دیده اگر جای نسازد عاقل نکند در ره سیلاب عمارت سرمایه جان در طلب وصل تو دادن، سودی است که در وی نبود هیچ خسارت زنهار بهر کس منما آیینه رخ کاه دل ما سوی تو آید به سفارت افسر، دلی از غبغب تو سوخته دارد افزاید عجب دیدن کافور حرارت افسر کرمانی