افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹: خوش آن بلبل که بگشایند در گلزار دامش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آن بلبل که بگشایند در گلزار دامش را دهد گل بی جفای باغبان هر لحظه کامش را مرا، صیاد، طفلی باغبان بوده است و بی پروا من آن مرغم، که جستم آشیان دیوار بامش را مرا در شیشه دل خون فزاید حسرت ساقی، که از بهر چه نوشد مدعی صهبای جامش را شب و روزی که دارد جان من در دوری جانان، نبیند هیچ چشم تیره بختی صبح و شامش را به هیچم می فروشد خواجه در بازار و حیرانم، به هیچ آیا فروشد خواجه ای هرگز غلامش را خیالی پخته دارد بوالهوس، لیکن گمان است این مگر عشقی ز سر بیرون کند سودای خامش را به عشق روی آن دلدار، ساقی کن به ساغر می خدا را مشکن این جام و مجو در ننگ نامش را افسر کرمانی