افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵: هر آن مرغی که میبندند در گلزار بالش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر آن مرغی که می بندند در گلزار بالش را چه می دانند مرغانی که آزادند حالش را من آن مرغم که صیاد جفاکیشم به صد حسرت، کشد در خاک و خونم زار و نندیشد مآلش را به گلزاری مرا دادند رخصت در پرافشانی که سوزد هر سحرگه، سوزش هجران نهالش را به بیداری شود بی شبهه از صورتگری غافل اگر در خواب خوش بیند، شبی مانی خیالش را بنازم عرصه گاه عشق، کانجا سالخوردانش نیازارند و ناز آرند، طفل خردسالش را زلال زندگانی در لب ساقی بود، یا رب خوش آن خضر مبارک پی که می نوشد زلالش را تو افسر، ذره ناچیز و خورشید است آن دلبر نخست از خویشتن بگذر، اگر جویی وصالش را افسر کرمانی