وحید قزوینی
شهر آشوب کوچک
بخش ۴۹ - صفت عصّار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عصّار که از فشار اویم خون آب دود ز دل به رویم دایم دارد ز هجر آن یار بر دل باری چو سنگ عصّار شد مغز روان ز بار جانم چون آب ز جوی استخوانم بینا، نه همین بروست حیران دارند به دل هواش، کوران با دیده ی بسته گرد آن یار گردنده به رنگ، گاو عصّار باشد چو چراغ شام دیجور با جامه ی چرب و روی پر نور از روغن او به حجره ی تن ما راست چراغ دیده روشن ما را نفعی نداد ازو رو چربست اگر چه پهلوی او پختن، سودای وصل جانان بی روغن شیر بخت نتوان وحید قزوینی