وحید قزوینی
شهر آشوب کوچک
بخش ۱۲ - صفت سوزنگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن سوزنگر که دیده ام من دارد دهنی چو چشم سوزن سوزن که جدا شد از دکانش از حسرت او پرست حالش هر چند صبر پیشه دارد چشمی به قفا همیشه دارد بر خواهش دل نمیکند پشت گر رشته کند به چشمش انگشت فولاد ازان نگار تاجیک گردید اسیر رنج باریک نتوان به ره وصال رفتن باریک نگشته هم چو سوزن زین خوش حالی که آن بت مست سر رشته ی او گرفته در دست آخر خواهد ز جان پریدن سوزن، بالبست، کان آهن در بیضه هنوز بود فولاد کاین شوخ صلای جور در داد این مرغ که خون به خاک آمیخت آمد چو برون ز بیضه پر ریخت از دوری آن بهار خندان شد از تنم استخوان نمایان چون کاغذ اوست پهلو من کز وی گذرانده است سوزن وحید قزوینی