سلطان ولد
مثنوی ولدی
در بیان آنکه بعضی اولیاء مشهوراند و بعضی مستور مرتبۀ مستوران بلندتر است از مرتبۀ مشهوران و از این سبب مشایخ بزرگ سرآمده همواره در تمنا و آرزوی آن بودهاند که از آن مستوران یکی را بیابند. و انبیاء نیز همچنین آرزو داشتند، حکایت موسی و خضر علیهما السلام درقرآن مذکور است. و ندا کردن مصطفی علیه السلام از سر صدق و عشق که واشوقاه الی لقاء اخوانی و بتضرع و ابتهال طلبیدن از حق تعالی ملاقات خاصی را و فرمودن حق تعالی که خاصی از خواص بر تو خواهد آمدن و گفتن مصطفی علیه السلام با عایشه رضی اللّه عنها که یکی از خاصان حق بر در ما خواهد آمدن و لیکن اگر اتفاقاً من در خانه نباشم او را بنوازش و دلداری در خانه بنشان تا آمدن من. و اگر این معنی متعذر شود و مقبول نیفتد، باری حلیۀ صورت او را بقدر امکان ضبط کن تا بمن شرح کنی حلیۀ او را، که در شنیدن حلیۀ ایشان فایدۀ عظیم است.
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اولیای میانه مشهوراند غیرت حق شده است حارسشان هیچ شیخی نبود کو ز خدا در عوض حق هزار گونه عطا شاهدان مرا نبیند کس شاهد بندگان که مخلوق است از خلایق نهان کنند او را چون بود در مجاز غیرتها که چگونه است غیرت یزدان نی محمد که بود شاه رسل گفت با عایشه که من بدعا بعد بسیار ناله و زاری داد وعده که خاص من بر تو لیک اگر اتفاق من اینجا دعوتش کن درون خانه بصدق حلیهاش را نویس در دل خویش آن زمان کو رسید پیغمبر زد در مصطفی و گفت که کو عایشه بر درآمد و بنیاز گفتش ای شه دمی بخانه درآ گفت نی کار دارم ای بانو عایشه ضبط کرد حلیۀ او چون ز مسجد رجوع کرد رسول بوی آن مرد زد ز خانه بر او با من از نقش و صورت آن خاص عایشه چون بگفت حلیۀ او بعد از آن گشت از خوشی بیهوش زانچنان بیهشی چو باز آمد بر زبانش روانه گشت اسرار اولیای یگانه مستوراند زان بماندند از نظر پنهان می نجستی لقای ایشان را داده و گفته لب از آن مگشا ور ببیند فنا شود بنفس چند روزی مجاز معشوق است تا همه کس نبیند آن رو را تو از این کن قیاس ای دانا شاهد خویش چون کند پنهان قطب و هادی و رهنمای سبل طلبیدم وصال خاص خدا حاجتم شد قبول از باری خواهد آمد ز لطف بر در تو نبدم ضبط کن تو نقش ورا مینگر خوش در آن یگانه بصدق تا کنی شرح نقش آن درویش بود اندر نماز مسجد در آن طلبکار ما شه حق خو کرد او را هزار نوع اعزاز تا ببینیم بی حجاب ترا برسانی سلام ما با او از دهان و ز چشم و از ابرو تا کند در وثاق خویش نزول گفت با عایشه که زود بگو تا دل و جان شود ز قید خلاص اشگش از چشم شد روانه چو جو همچو دریا در آمد اندر جوش قطرهاش بحر پر ز راز آمد مستمع غرق شد در آن انوار سلطان ولد