میرداماد
غزل ها
شمارهٔ ۲۳: امشب این دل سوز عشقش بر سر جان کرده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب این دل سوز عشقش بر سر جان کرده بود دوزخی در یک گیاه خشک پنهان کرده بود ماجرای شب چه می پرسی نصیب کس مباد آنچه با جان من امشب روز هجران کرده بود خواست غم کز خانه جانم رود نگذاشتم گرچه این ویرانه رابا خاک یکسان کرده بود یاد آن آتش فروز دل که از بس سوختش سینه ما را چو آتشگاه یزدان کرده بود جانم آسود ار چه تیرش تارسیدن بر دلم هر سر موی مرا صد نوک پیکان کرده بود قطره آبی روا برکشت امیدم نداشت آنکه از اشکم کنار دیده عمان کرده بود بی تو با کشتی چشمم موج دریای بلا کرد آن کاری که با خاشاک طوفان کرده بود پرده اشراق مسکین را مدرکز اضطراب شعله زیر خار و خس بیچاره پنهان کرده بود میرداماد