میرداماد
غزل ها
شمارهٔ ۱۰: آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت چون برق عشق بود که در آشنا گرفت ای بس که در فراق تو از بخت واژگون نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد عشق تو رفت و بیعت درد از دوا گرفت این دل که عنکبوت زوایای محنت است یارب چسان به دام حیل این هماگرفت ای بیوفا خیال تو چندان به روز هجر پهلوی ما نشست که بوی وفا گرفت روزی کتاب هستی ما می نوشت چرخ تقدیر رفت نسخه اصل از بلا گرفت شرمنده خیال توام کم قبول کرد من خاک بودم او ز کرم توتیا گرفت اشراق چون دو چشم تو در خشکسال هجر چندان گریستم که کنارم گیا گرفت میرداماد