حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۱۲۰: بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می بینم کمین از گوشه ای کرده ست و تیر اندر کمان دارد چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد بیفشان جرعه ای بر خاک و حال اهل دل بشنو که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس که می با دیگری خورده ست و با من سر گران دارد به فتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن که آفت هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد حافظ شیرازی