سوزنی سمرقندی
قصاید
شمارهٔ ۶ - در هجاء خمخانه و مدح نظام الدین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خر بدبخت بد بود در خواب از معبر چنین رسید جواب خوابم از بیم بخت بد برمید تا نبینم خر بد اندر خواب خر بد کیست خر سر شاعر خر بآن جامه میبود نایاب خر خمخانه کز سر خم عقل مست برخیزد و فتد بخلاب خر خمخانه کز خم می و خل لای خل است و دردی است و خلاب خر خم شوی و دوده کم پیمای می نابش ترش چو سرکه ناب خر کیمخت گاه گرد سبیل پرخور و کم دو وفتیده در آب خر مرکوب لوطیان قدیم بی جو و حصر چومه سلماب خر اهل کتاب و ابله تر از خری برگرفته حمل کتاب باویست از کلانسری همسر خر دجالک دراز رکاب خر دجال ده جزیره گیا بخورد با دویست چشمه آب با چنین خر ز بهر پشما کند نبرد گاو لوت نقل و شراب خر گدائی است کدیه خو کرده از بلبل الملوک تا محراب خر گدایان بکل برون بردند نام خویش از جریده القاب خر گدائی بدو مسلم شد راست شد این لقب بدان کذاب هر چه گشت از خری برون نشود خر سوارش منم بسوط عذاب یک جهان بار هجو بر فتراک نبدم و میدوانمش بشتاب چون بدرگاه سیدالوزرا برسد جست و رسته شد ز عذاب میر میران نسب نظام الدین سند و سید اولوالباب صاحب عادل کریم کبیر که کرامند ازو کرامت یاب آن وزیری که چون دگر وزرا وزر وزری نکرد در یک باب کلک او بابزن نگشت و نکرد بمثل پشه ای بظلم کباب آنکه از عدل او بریده شود بسر وی حمل گلوی ذئاب برکند از دهان یوز بقهر کلبتین دو شاخ آهو ناب هم بانصاف او نهد بیضه جفت یعقوب بر دو چشم عقاب از کف زرفشان او خجلند چشمه آفتاب و چشم سحاب قطره این و ذره آن را در حساب آورد بعقد صواب غیر ممنون شناس بخشش او گرچه بخشش کند بغیر حساب فلکی همتی و از قدمش بفلک در رسد نسیم گلاب سوزنی مدح گوی مجلس او کو سری داشت بر سر اصحاب با سنائی بدی مطایبتش خوشتر از داستان دعد و رباب پیریش چنگ پشت کرد و ضعیف چون بریشم ز گوشمال رباب خر خمخانه شد منازع او از جفای زمانه قلاب پیش ازین رخش رستمش بالست بنبرد آزمائی سهراب پیریش خر سوار کرد بجبر بر خری لنگ جای او سنجاب چرخ سنجاب گون دگر باره پیریش را بدل کند بشباب بر براق سخن سوار شود یابد از مدح صدر قوت شاب تا مزین بود فلک شب و روز زانجم و آفتاب و از مهتاب آفتاب و مه منور ملک صدر بادا و انجمش احباب جمله ارباب فضل بنده او دست فضلش مربی ارباب چشم بد از خجسته مجلس او دور داراد ایزد وهاب سوزنی سمرقندی