صوفی محمد هروی
دیوان اطعمه | خوراکی ها
بخش ۱۲۱: نصیب ما ز می لعل دوست گشته خمار - کنیم جان به سر و کار عشق آخر کار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نصیب ما ز می لعل دوست گشته خمار کنیم جان به سر و کار عشق آخر کار در جواب او سحر کسی که کند نوش یک دو جو زاسرار علی الصباح بباید سه کله اش ناچار اگر نه بره بریان بود به نیمه روز چو روزه دار بر آرد گرسنگیش دمار دلم به صحنک ماهیچه آرزومندست به شرط آن که برو قیمه باشدی بسیار مزاج من که به سودا کشد ز بی برگی دواش گرده گرم است و دنبه پروار مقدمی بود اندر میان هر قومی میان آشپزان کله پز بود سردار همیشه بر سر گنج است مار، و قیمه نگر به روی صحنک ماهیچه، گنج بر سر مار به کار صوفی مسکین نیرزد از بد و نیک به لوت خوردن و زله بزیست یک دینار صوفی محمد هروی