قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۹۰ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کرده ام ای دوست به عشق تو تولا شد رنج و بلای دلم آن قامت و بالا شایند تو را جان و روان بنده و چاکر زیبند تو را حور و پری خادم و مولا با طلعت میگونی و با دولت میمون با صورت حورائی و با دیده شهلا حقا که چو جان دارمت و بلکه به از جان هست از دل «من» آگه الله تعالی جانا بنه این خوی بد از سر که پس آنگه یک باره تبرا شود آن جمله تولا در هیچ مرادی ز تو آری نشنیدیم آخر نعمی بایدمان تا کی ازاین لا ما را ز تو جان و دل و سیم و زر و کالا هر چند نباشد به همه وقت دریغا با جور و جفاکردن تو فایده ای نیست چندان که همی گویمت البته و اصلا تاروز قیامت ز مقالات قوامی گویند غزلهای تو دربزم اجلا قوامی رازی