قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۸۴ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرمایه ای است سنگین؛ زلف تو دلبری را پیرایه«ای است» نیکو چشمت ستمگری را تا روی تو پری دید؛ از شرم آن نهان شد از بهر این نبیند؛ هیچ آدمی پری را از خنده تو شاید؛ گر جوهری بگرید در در میان شکر؛ کی بود جوهری را بی خط و عارض تو؛ نشنیده ام که هرگز رونق بود در اسلام؛ ای دوست کافری را دل خون شدست ما را از بس جگر که خوردی حدی است آخر ای جان ؛نیز این جگر خوری را سر در سر تو خواهم کرد«ن» که شرط این است بس قیمتی نباشد؛ یاران سرسری را ترسی که با قوامی؛ عشق تو بس نیاید ای جان من که باشد در باغ مشتری را قوامی رازی