قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۷۸ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای عشق غم شد از تو مرا شادی چون از همه جهان به من افتادی بنده شد از تو مردم آزاده روی از تو نکرد کس آزادی سرمایه بخش روی چو گلبرگی پیرایه دار زلف چو شمشادی گه پاسبان لاله سیرابی گه پرده دار سوسن آزادی عقل سخن شناس جهان دیده شاگرد تو است با همه استادی دیرینه یار غار توم گفتی بیزارم از تو گر همه همزادی از رفتن تو شادی مرا زاید کز زادن تو مردمرا شادی در عاشقی ز عشوه گلبرگی ما را چه خار بود که ننهادی گفتی قوامیا چه زیان کردی تا دست را به صحبت ما دادی عشقا من از تو داغ بسی دارم هیچ اندهت مباد چو من بادی قوامی رازی