قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۵۵ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف تو شب است و روی تو روز وصل تو چو روزگار نوروز بر وصل تو «کس» نشد مظفر بر دولت کس نگشت پیروز گشتست دلم چو کبک جانباز زلفین تو همچو باز کین توز با زلف مگو که صید دل کن سقا بچه را شنا می آموز کردی دل بنده تیرباران زان چشم کمان کش جهانسوز تا چند زنی ز چشم آخر بر جان برهنه تیر دل دوز ای مهر گسسته دوش و رفته بنشین و بیا و کین میندوز تا چشم ستاره بار دوشین خورشیدپرست باشد امروز مادر به خجسته روز زاد است آن روی چو خورشید دل افروز گوئی که کدام روز بود است آن روز که آفرین بدان روز دیر است که «تا» دل قوامی از زلف تو ساختست جان بوز قوامی رازی