قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۵۲ - در غزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای در دل عاشقان تو درد و ای چهره دوستان تو زرد از جمله عاشقان منم طاق وز باره نیکوان توئی فرد سر برزند از غم تو هر شب از برج دلم ستاره درد تا چند ره تو بایدم رفت تاچند غم تو بایدم خورد یک روز برم نیائی آخر ای عشوه فروش ناجوانمرد وقت تو عزیز باشد ای جان خلوت نتوان ز تو طلب کرد در حجره عاشق آی و منشین بر پای سلام کن و برگرد هر چند که کودکی و نادان چون طیره دهی مرا زهی مرد بد مهر کسی و بی محابا کز مرد همی برآوری گرد فرزند که بودی از که زادی گوئیت کدام دایه پرورد درد او جفا تو از قوامی بی مهره به مهر برده ای نرد قوامی رازی