قوامی رازی
دیوان اشعار | قوامی
شمارهٔ ۴۳ - در تغزل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل تو را است عشرت و عیش همه جهان دیگر مگرد گرد در عشق هان و هان عشق آتشی بزرگ بود و محنتی شگرف صلحی همه خصومت و سودی همه زیان ای مهر تو نبشته مرا بر کنار دل وز عشق جای کرده تو را در میان جان چون شرط کرده ای که نگوئی مرا سخن عهدی بکن که بازنگیری ز من زبان ور ز آنکه خود بتابی بر من چو آفتاب کاری بود نگارا آن تا به آسمان با زلف؛ نیکوئی عجب آید ز روی تو با زاغ کی بود گل سوری به بوستان زلف تو را طرب ز لب تست و روی من بنگر که چون بودمی و زنگی و زعفران گفتی قوامیا تو چرا بوسه خواستی چون با منت سخن نرود جز به ترجمان گفتم برآزمایم باشد که بشنوی آن سنگ رایگان و گنجشک رایگان ترسم ز دست عشق تو فریادها کنم روزی ز پیش نایب ملک خدایگان قوامی رازی