سوزنی سمرقندی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح افتخار الدین عمر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد خجسته موسم قربان بمهرگان خون ریز این بهم شد با برگ ریز آن با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید خونریز و برگ ریز پدید آمد از میان خونریزی ار خلاف بدی پیش ازین چرا خونریزی از موافقت امد بدین زمان آمد خزان و خون عروسان باغ ریخت زان تا کند موافقت عید را بیان خونریز این بسازد برگ و هوای بزم خون ریز آن بسازد برگ و نهاد خوان خون ریز این قنینه می را گران کند خونریز آن ترازوی طاعت کند گران اندر میان باغ چو بگذشت نوبهار کم گشت ارغوان تر و تازه ناگهان چون ارغوان ز باغ نهان کرد روی خویش شد برگ هر درخت ز غم همچو زعفران عید و خزان موافق یکدیگر آمدند خلقند از موافقت هر دو شادمان عید و خزان ز خلق بسی شادمانترند از افتخار دین نبی صدر خاندان فرزانه سید اجل مرتضی رضا کاولاد مرتضی و رضا راست پهلوان سلطان کامران شد بر ملکت هنر از تربیت نمودن سلطان کامران فرزند شمس دین عمر آن کز جمال خود چون شمس آسمان فکند نور بر جهان از آسمان بقدر و بهمت رفیعتر پاکیزه تر باصل و نسب زآب آسمان از شمس دین چه آید جز افخار دین لابد که باز باز پراند ز آشیان از اصل نیک هیچ عجب نیست فرع نیک باشد پسر چنین چو پدر باشد آنچنان ای صدر خاندان نبوت چو باب خویش خورشید اقربا شدی و فخر دودمان در تو یقین شد است گمانهای شمس دین فرزند شمس دینی ازیرا تو بی گمان از جود بی نهایت و از فضل بی قیاس محبوب هردلی ت و مذکور هر زبان آن باهنر توئی که زهر دانشی دلت آراسته است همچو بهر نعمتی جنان بر خاطر گشاده و روشن ضمیر تو پوشیده نیست سری جز سر غیبدان اندر سر مروت بایسته ای چو چشم وندر تن فتوت شایسته ای چو جان از کلک تو بگاه کفایت جهان شود تیر فلک ز شرم چو تیر تو از کمان ساحر نئی و جد تو ساحر نبود چون تو ساحری نمائی از کلک و از بنان تا جاودان بیابد سالی و بگذرد آید دو بار عید و یکی بار مهرگان هر مهرگان و عید که آید بخرمی خوش بگذران بدولت و اقبال جاودان بی برگ باد خصم تو چون در خزان درخت جون گوسپند عید فدای تو کرده جان سوزنی سمرقندی