صوفی محمد هروی
ده نامه
بخش ۱۵ - نامه پنجم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز چو مسکین بشنید این سخن نال برآورد تو عیبش مکن هر که گرفتار غم یار شد ناله او روز و شبان زار شد دیده پر از آب و دلی پر زنار گر بکشد آه، تو معذور دار آه ز عشق تو چها می کشم روز و شبان درد و بلا می کشم دل که ز عشق تو پر از آتش است بر من بیچاره به غایت خوش است درد تو بهتر ز دوای دگر نیست مرا جز تو هوای دگر ماهرخا تا به تنم جان بود درد توام مایه درمان بود نام تو اوراد زبان من است درد تو هم صحبت جان من است من به فراق تو گرفتم قرار دیده نهادم به ره انتظار شاد رقیب و من مسکین به غم آتش دل می زند اکنون علم هر چه کنی من بکشم ای حبیب از تو درین درد و بلا با نصیب لیک ترا نیک نیاید، مکن از من دلسوخته بشنو سخن آرزوی روی تو دارم همین ماهرخا در همه روی زمین عاشقم و بی کس و بی اعتبار سینه فرسوده پر از درد یار رحم نیاید صنما بر منت روز جزا دست من و دامنت دل ز من خسته ربودی نهان آه چه سازم، چه کنم این زمان گر ز فراق تو بر آرم نفیر بر من مسکین پریشان مگیر صوفی اگر ناله کند همچو نی ای بت عیار مکن عیب وی خسته ز در دست که نالد بسی تا نکشد، نیز چه داند کسی صوفی محمد هروی