ظهیر فاریابی
قصاید و مثنوی ها
شمارهٔ ۷۰: زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده خرد که بر دوجهان نافذست فرمانش در آستان تو جز بندگی نورزیده ستارگان که ز آفاق بر سر آمده اند ز خط حکم تو یک ذره سر نپیچیده بگشته صورت اقبال گرد جمله جهان هزا باره و آنگه در تو بگزیده ز سنجق سیهت نور فتح می تابد چو روشنایی چشم از سیاهی دیده محیط چرخ سرا پرده ای ست جاه تو را درو بساط مراد تو گسترانیده به فر دولتت این قصر آنچنان آمد که مثل آن نه بدیده ست کس نه بشنیده چه گویمش؟ که سپهری ست پر ستاره و ماه ز حسن بر فلک آفتاب خندیده برای زینت دیوار و سقف او به حیل زمانه رنگ ز رخسار حور دزدیده درو به وقت قدوم مبارکت مه و مهر ز زیر پای چو طفلان نثار برچیده ز روشنایی سقف و هوای او در وی همی نماید اسرار غیب پوشیده از آن زمان که من او را مَثَل زدم به سپهر سپهر یک سروگردن ز فخر بالیده بخفته در کنف او به امن و آسایش جهانی از ستم روزگار ترسیده ز غیرت و حسد فرش اَزرَقَش صدره سپهر ازرق بر خویشتن بجوشیده ظهیر قصه قصری بدین درازی چیست؟ نباشد این نمط از عاقلان پسندیده حدیث کو ته وشیرین بگوی کو خاکی ست عنایت ملکش بر فلک رسانیده همیشه بزم شهنشه درو مزین باد جهان به شادی او جام مهر نوشیده ظهیر فاریابی