ظهیر فاریابی
قصاید و مثنوی ها
شمارهٔ ۶۸: هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرچه فرّ و جاه قدرست ای همایون بارگاه در حریم حضرتت جمع آمد از اقبال شاه در ازل چو نقش نیرنگ تو می زد نقش بند دولت اندر آستانت کرد خود را جایگاه بر فضای ساحت قدر تو گردون راست رشک در پناه کبریای توست گردون را پناه شیر شادروانت از ثور و حمل گیرد شکار آهوی ایوانت از خلد برین جوید گیاه هرکه اندر سایه خورشید ایوانت گریخت ایمنست از خود فزون تر دارد از گردون گناه صبح و شام از خادمان خاص درگاه تواند از پی کاری ست آری این سپید و آن سیاه گرچه گردون صد هزاران دیده دارد باک نیست از سر عزت نیارد کرد در رویت نگاه هر که خاک درگهت را تاج سر سازد به طوع زیبدش کز روی نخوت بر فلک ساید کلاه پیشگاهت گر دنان را داده تمکین وجود تا کنند از خاک درگاه تو تزیین جباه گر ملوک هفت کشور بر درت حاضر شوند از مثال بارگاهت حشمت اند و زند و جاه و ر به رجعت با جهان آیند افریدون و جم پرده دارت ندهد ایشان را درون پرده راه بر وضوح دعوی من آسمانت چاکرست گر گواه عدل خواهی عدل شاه آنک گواه این که می بوسند خاک درگهت را انس و جان از جلال توست گویی یا ز قدر پادشاه خسرو خورشید فر کیخسرو گیتی ستان شاه کیوان قدر گردون منصب انجم سپاه انک گر اسبش ز راه کهکشان آخور کند خوشه گندم شود در آخور خورشید کاه صدمه پاسش کزان سوی جهان صد میل رفت در دو چشم آفرینش کرد کحل انتباه شاد باش ای شاه حیدر رتبت بوبکر نام دیرمان ای خسرو دریا دل کان دستگاه گرچه در دولت رسیدی تو به جایی کز شرف درگهت را عرصه آفاق زیبد پیشگاه باش کاین رتبت به نسبت با جلال قدر تو اول عهد از خروج یوسف است از قعر چاه تا جهان بر پای باشد در جهان بر پای باش باده نوش و جام گیر و جان فزای و خصم کاه شاد بنشین اندرین فرخنده اقبال آشیان نام جوی و کام یاب و عیش ساز و جام خواه ظهیر فاریابی