ظهیر فاریابی
قصاید و مثنوی ها
شمارهٔ ۱۸: تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد بس جان نازنین که بلا را نشانه شد زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد صبری که در میان غمم دستگیر بود از دست محنت تو قدم بر کران نهاد عیشی که چشم عقل بدوزد ز تیرگی دست زمانه در سر زلفت عیان نهاد و اندیشه ای که گم شود زلطف در ضمیر گردون به راز با کمرت در میان نهاد بر ره نشست دیده که تا چون وفا شود آن وعده ها که لطف تو در گوش جان نهاد در خط شَوَم ز سبزه خط ّتو هر زمان تا لب چرا بر آن لب شکر فشان نهاد بر سر زنم ز غیرت زلف تو کز چه وجه سر بر کنار تازه گل و ارغوان نهاد زین گونه مشکلات که در راه عشق توست دل بر وفای عهد تو مشکل توان نهاد دانم یقین که نشکند الا ثنای شاه مهری که عشوه تو مرا بر زبان نهاد منت خدایراکه به نام خدایگان بر چرخ پیر مسند بخت جوان نهاد دست زمانه گوهر شاهی به فال نیک در آستین حکم قزل ارسلان نهاد شاه جهان مظفر دین خسرو عجم کز فخر پای بر سر هفت آسمان نهاد در تنگنای بیضه ز تدبیر عدل او نقاش طبع پیکر مرغ آشیان نهاد قدرش رکاب با فلک اندر رکاب شد فرمانش با زمانه عنان در عنان نهاد ای خسروی که در صف هیجا تو را خرد همتای پیل جنگی وشیر ژیان نهاد از انتقام عدل تو با ضعف خویش کبک در چشم باشه و دل باز آشیان نهاد چشم بنفشه صورت قهرت به خواب دید سر چون عدوت بر سر زانو از آن نهاد بر بام هفت قلعه گردون هزار شب حزم تو پای بر زبر پاسبان نهاد تو بی قرینی از همه اقران از آن قبل نامت زمانه خسرو صاحب قران نهاد دستت سبک مخالف دین را بباد داد زان بادها که بر سر گرز گران نهاد جاه تو اسب بر سر مهر و سپهر تاخت جود تو داغ بر دل دریا و کان نهاد جز سرمه اجل نبرد حیرتی که دهر در چشم دشمن تو به نوک سنان نهاد تیر تو مُسرِعی است که پیش از زه کمان تقدیر مژده ظفرش در دهان نهاد آن سر که چرخ از خط تکلیف بر گرفت در امتثال حکم تو بر آستان نهاد تا در قبول عقل نیاید که آدمی دل بر بقای مملکت جاودان نهاد جاوید زی که نوبت ملک تو را قضا در وجه دفع فتنه آخر زمان نهاد ظهیر فاریابی