ملا احمد نراقی
باب چهارم
فصل - آیات و روایات در مذمت حب جاه طلبی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدان که حب جاه و شهرت، از مهلکات عظیمه، و طالب آن، طالب آفات دنیویه و اخرویه است و کسی که اسم او مشهور و آوازه او بلند شد، کم می شود که دنیا و آخرت او سالم بماند، مگر کسی را که خداوند عالم به حکمت کامله خود به جهت نشر احکام دین برگزیده باشد. در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است آن به کزین گریوه سبکبار بگذری و از این جهت است که اخبار و آیات در مذمت آن بی شمار وارد گردیده خداوند عالم جل شأنه می فرماید: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لا فسادا» یعنی «آن خانه آخرت را که وصف آن را شنیده ای قرار دادیم از برای آنان که نمی خواهند در دنیا بزرگی و برتری را در زمین، و نه فساد و تباهکاری را» و دیگر می فرماید «من کای یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون، اولئک الذین لیس لهم فی الآخره الا النار» خلاصه معنی آنکه «هر که بوده باشد که طالب باشد زندگانی دنیا را و آرایش و زینت آن را، که از آن جمله جاه و منصب است، به ایشان می رسانیم در دنیا پاداش سعیهای ایشان را و ایشانند که نیست در آخرت از برای ایشان مگر آتش» و از آفتاب فلک سروری، و والی ولایت پیغمبری مروی است که «دوستی جاه و مال، نفاق را در دل می رویاند چنانکه آب، گیاه را می رویاند» و نیز از آن سرور منقول است که «دو گرگ درنده در جایگاه گوسفندان رها کرده باشند این قدر آن گوسفندان را فاسد نمی کند که دوستی مال و جاه در دین مسلمانان می کند» و نیز از آن جناب مروی است که «بس است مرد را از بدی، اینکه انگشت نمای مردم باشد» از امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که «زنهار، حذر کنید از این روسایی که ریاست می کنند، به خدا قسم که آواز نعل در عقب کسی بلند نشد مگر اینکه هلاک شد و دیگران را هلاک ساخت» و هم از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که قبول ریاست کند و معلون است کسی که آن را به خاطر گذراند» و فرمود: «آیا مرا چنان می بینید که خوبان شما را از بدان شما نمی شناسم و امتیاز نمی دهم؟ بلی به خدا قسم که می شناسم، به درستی که بدان شما کسانی هستند که دوست دارند در عقب ایشان کسی راه رود» و مجملا در این باب اخبار و آثار بسیار ورود یافته و قطع نظر از آن، بر هر که فی الجمله از شعور، نصیبی داشته باشد ظاهر است که: امر ریاست و منصب، مورث بسی مفاسد عظیمه و منتج بسیاری از خسارتها دنیویه و اخرویه است هر طالب منصب و جاهی بجز ابتلای دنیا و آخرت خود را طالب نیست. در چهی انداخت او خود را که من در خور قعرش نمی یابم رسن آنچه منصب می کند با جاهلان در فضیحت کی کند صد ارسلان از زمان آدم تا این دم، اکثر عداوتها و مخالفتها با انبیا و اوصیا باعثی جز حب جاه نداشته نمرود مردود به همین جهت آتش برای سوختن ابراهیم خلیل برافروخت و فرعون ملعون به این سبب خانمان سلطانی خود را سوخت حب جاه است که شداد بد نهاد را به ساختن «ارم ذات العماد» واداشت و لعن ابد و عذاب مخلد بر او گماشت. خانه دین سید آخرالزمان از آن خراب و ویران، و اهل بیت رسالت به این جهت پیوسته مضطرب و حیران، حق امیرالمومنان از آن مغصوب، و خانواده خلافت إلهیه به واسطه آن «منهوب». یثرب به باد رفت به تعمیر ملک شام بطحا خراب شد به تمنای ملک ری و از جمله مفاسد این صفت خبیثه آنکه هر کسی که بر دل او حب جاه و برتری مستولی شد همگی همت بر مراعات جانب خلق مقصور، و از ملاحظه رضای خالق دور می گردد پیوسته از روی ریا اعمال و افعال خود را در نظر مردمان جلوه می دهد و همیشه منافقانه دوستی خود را با ایشان ظاهر می سازد و روز و شب متوجه اینکه چه کاری کند که منزلت او در نزد مشتی اراذل افزاید و صبح و شام در فکر اینکه چه سخنی گوید که مرتبه او در پیش چندی اوباش زیاد گردد و دوروئی را شعار، و نفاق را شیوه خود می سازد و به انواع معاصی و محرمات می پردازد. و به این سبب بود که اکابر علما، و اعاظم اتقیا، از جاه و ریاست گریزان بودند، چنان که آدمی از شیر درنده و مار گزنده می گریزد تا اینکه بعضی از ایشان را کار به جایی رسید که در مجمعی که زیاده از سه نفر بود نمی نشست و دیگر می گریست از اینکه نام او به مسجد جامع رسیده است و یکی از ایشان چنانچه جماتی را می دید که در عقب او راه می روند می گفت: ای بیچارگان، چرا به دنبال من افتاده اید؟ به خدا قسم اگر از اعمالی که من در خلوت می کنم آگاه شوید هیچ یک از شما به گرد من نخواهید گشت و دیگری می گفت: ملالت گرفت از من ایام را که کنج ارم برده آرام را در خانه را چون سپهر بلند زدم بر جهان قفل بر خلق بند یکی مرده شخصم به مردی روان نه از کاروانی و در کاروان ز مهر کسان روی برتافتم کس خویش هم خویش را یافتم در خلق را گل بر اندوده ام درین در بدین دولت آسوده ام چو در چاربالش ندیدم درنگ نشستم درین چرادیوار تنگ ملا احمد نراقی