ملا احمد نراقی
باب چهارم
فصل - نکات و دقایق باطنی سخاوت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشاره شد به اینکه بذل و عطائی که لازم صفت جود و سخاوت است شامل اموری چند است که بعضی از آنها واجب و برخی مستحب است و در خصوص فضل و ثواب هر یک از آنها اخباری وارد شده، و هر کدام را آداب و شرایط ظاهریه و نکته و دقایق باطنیه ای است و شرایط ظاهریه آنها در کتب فقه مذکور است. و در اینجا اشاره به بعضی از آداب و نکته های باطنیه آنها می کنیم لهذا می گوییم که عطاهای واجبه چند چیز است: اول: زکاه: و آن از همه عطایا اهم، و بر جمیع صدقات، مقدم است گلشن مکنت و ثروت را آب جاری، و کشت زار آمال اهل زراعت و تجارت را نسیم بهاری است خزینه اموال متمولین را از دستبرد دزدان حوادث پاسبان، و دیوار غنا و بی نیازی را از صدمه احتیاج و پریشانی پشتیبان و از این جهت آیات و اخبار بی پایان در مدح دهنده زکاه، و ذم تارک آن وارد شده است. و حق سبحانه و تعالی در مواضع متعدده از قرآن، آن را قرین نماز ساخته و در مذمت تارکین زکاه فرمود: «و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون» مجمل معنی آنکه «کسانی که طلا و نقره را جمع میکنند و در راه خدا صرف نمی نمایند مژده ده ایشان را به عذابی دردناک، در روزی که آنها را سرخ کنند در آتش و با آنها داغ کنند پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان را و بگویند که اینها چیزی است که برای خود جمع کردید پس بچشید آنها را» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «چون مردم زکاه خود را منع کنند، زمین نیز برکات خود را منع می کند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که زکاه نقد خود را نداده باشد در روز قیامت خداوند عالم او را در بیابانی هموار، محبوس می فرماید و ماری بسیار عظیم بر او مسلط می سازد، که در دنبال او می دود و او را از آن مار می گریزد و چون می بیند که از دست او خلاصی ندارد، دست خود را به دهان او می دهد آن مار دست او را مانند ترب می خاید پس طوقی می شود و به گردن او می پیچد و این است که خدای تعالی می فرماید «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه» و هر صاحب شتر یا گوسفند یا گاوی که زکاه آن را نداده باشد خدای او را در روز قیامت در صحرای همواری محبوس کند و هر حیوان سم داری او را پایمال نماید و هر صاحب نیشی او را بگزد و هر صاحب زراعتی، از خرما یا انگور یا غله که زکاه آن را نداده باشد خدای تعالی زمین آن را تا هفت طبقه طوق کند و برگردن او افکند» و نیز آن حضرت فرمود که «هر که یک قیراط از زکاه خود را منع کند، نه مومن است و نه مسلمان» و فرمود که «هیچ کس فقیر نشد و گرسنه نگشت و برهنه و محتاج نماند مگر به واسطه گناه مالداران، که زکاه خود را ندادند و حق است بر خدا که رحمت خود را منع کند از هر که حق خدا را در مال خود منع کند و قسم به آن خدائی که خلق را آفرید و ایشان را روزی داد، که هیچ مالی در صحرا یا دریا ضایع نشد مگر به ندادن زکاه آن» و فرمود که «زکاه دادن، چیزی نیست که باید صاحب آن را مدح کرد، بلکه آن چیزی است که به واسطه آن داخل اهل اسلام می شود و خون او محفوظ می گردد» و از این گونه تهدیدات و تشدیدات در حق مانعین زکاه در کتاب خدا و اخبار ائمه هدی علیه السلام بسیار است و با وجود اطلاع بر آنها، ادای زکاه را سهل انگاشتن، و از مالی که چند روزی به رسم امانت در تصرف کسی خواهد بود اندکی را از مالک حقیقی آن دریغ داشتن، با دعوای مسلمانی مشکل تواند جمع شد و چی بی شرم و بی سعادت کسی که می داند روزی که پا به عرصه وجود گذاشت از ملک و مال دنیا هیچ نداشت و اکنون آنچه دارد و خود را مالک آن پندارد همه آن داده خدا است و سعیی که خود در تحصیل آن کرده، آن نیز به توفیق و یاری جناب باری بوده. آری تخم بی جان را چه یارای آنکه بی دستگیری عنایتش از خاک خیزد و سقای ابر را چه قدرت که بی رخصتش قطره آبی ریزد و اهل زراعت پندارد که به سعی خود از یک دانه، ده دانه برمی دارند و ارباب تجارت، رونق بازار خود را از رشد خود می شمارند بیچاره آدمی چه از خود دیده که این قدر بر خود پیچیده. ای که چندین به هنرمندی خود مغروری وای اگر بر تو گذارند دمی کار تو را با وجود این مراتب، از جمله مالی که هم خداوند عطا فرمود، قلیلی را که از برای جمعی بینوا مقرر فرموده واضعاف آن را در دنیا و آخرت وعده نموده نمی دهند او نخواسته به ایشان داد زهی بی حیائی که او خواسته باشد و کسی ندهد و او را یک ده داده باشد بسی بی شرمی که از ده، یکی را بخل ورزد. ملا احمد نراقی