ملا احمد نراقی
مثنوی طاقدیس
بخش ۲۳۸ - روز عاشورا و حالات اصحاب آن حضرت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر سراسیمه برآورد آفتاب چهره ی افروخته با اضطراب جست بیرون از نهان دیوانه وار خویش را می زد همی بر کوهسار خون فشان از هر کناره زرد روی سر برهنه بی حجاب آشفته موی مشتری عمامه از تارک فکند زهره بر سر گیسوان خویش کند از غضب بهرام تیغ خود شکست خامه تیر افکند از حیرت ز دست رخ نهفت اندر حجاب خاک ماه هم ز ایوان رفت کیوان سوی چاه گشت پیدا تیغ خور از خاوران از لب آن خون به بحر و بر روان یکه تاز چرخ این نیلی حصار تاخت بیخود و کله بر کوهسار از شعاعش نیزه ی خطی بکف یا مبارزگو دوید از هر طرف آمد از گلدسته ی عرش این ندا این ندایی بل صدای آشنا ارکبوا یا قوم یا جندالاله ای سپاه پادشاه کم سپاه ارکبوا یا قوم یا حزب الوفا انهضوا جولوا بمیدان الولا رخش همت را به زیر ران کشید رخت عزت سوی علیین کشید مؤمن و کافر بهم آمیختند کفر و دین با یکدیگر آویختند نور و ظلمت گشت با هم ممتزج با ملک اهریمن آمد مزدوج ای زمین کربلا غماز شو کفر و دین از یکدگر ممتاز شو هان و هان ای دین برون آ از غلاف هین بده با کفر در میدان مصاف حمله آرید ای گروه نوریان ناریان را فاش سازید و عیان ای فرشته صورتان و سیرتان پرده بردارید از این اهریمنان العجل یا جندنا نحو القتال هین درآویزید شیران با شغال پنجه ای ای شیر مردان وا کنید روبها را روبهی پیدا کنید لاف شیری می زنند این روبهان روبهی شان را کنید اکنون عیان چون برآمد خور ز بحر قیر فام سر برآوردند شیران از کنام تیغها بر کف بروها پر ز چین در ره جانانه جان در آستین طایران گلستان لامکان بالها بگشوده سوی آشیان گوشها بر حکم و چشمان بر زمین تا چه فرماید شه دنیا و دین ناگهان آمد برون از خیمه شاه طعنه زن نورش به نور مهر و ماه گفت یاران وقت جانبازی رسید وقت اقبال و سرافرازی رسید تیرها می بارد از شست قضا سینه ها باید هدفشان سینه ها تیغها می آید از دست قدر ای خوشا آنکس که پیش آورد سر عید قربان است میدان رضا هرکه را باشد سر ما الصلا چون شنیدند این وفاداران ز شاه بر مه افکندند از شادی کلاه جمله افتادند چون دریا به جوش جمله چون رعد آمدند اندر خروش جمله اسپرها به دوش انداختند هم سر و هم سینه اسپر ساختند جمله بوسیدند پایی را که ماه بوسه دادی بر کفش هر شامگاه کان فدایت هم سر و هم جان ما هم زن و فرزند و خانمان ما هرچه فرمایی همه گوشیم گوش هم نهاده در ره هر گوش هوش از تو یک فرمان ز ما جان باختن یک اشاره از تو از ما تاختن آن امیران در سخن با شاه کل کامد از میدان کین بانگ دهل صیحه ی هل من مبارز شد بلند شور در شیران ملک جان فکند شور هل من رخصة نحو القتال فی قتال اهل کفر والضلال رخصتی ای شاه شهرستان دین تا برون آریم دست از آستین روبهان را پوست از سر برکشیم جمله را در خاک و خاکستر کشیم جسمشان در چاه بر زین افکنیم روحشان در قعر سجین افکنیم پاک سازیم این جهان از لوثشان نی از ایشان نام ماند نی نشان خاک را از خونشان رنگین کنیم این جهان را رشک فروردین کنیم ملا احمد نراقی