ملا احمد نراقی
مثنوی طاقدیس
بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خدا ای نوربخش هر ظلم از تو پیدا هرچه پنهان در عدم انتظام کشور هستی ز تو هم بلندی از تو هم پستی ز تو هرچه هست از توست وز تو هرچه هست آنچه غیر از توست آن هیچست و پست پرتوی از نور رخسار تو یافت ظلمت شام عدم را برشکافت صبح دولت از افق سر برکشید مهر هستی خیمه بر خاور کشید هر دو عالم بود در خواب عدم پای تا سر غرق غرقاب عدم پرتوی از نور بر غرقاب زد اینهمه نقش عجب برآب زد هرکه از خواب عدم بیدار شد روشنیها دید در پندار شد جست از خواب آن یکی مسکین به روز بی خبر از آفتاب جانفروز کوه و صحرا و در و دیوار دید جمله را آکنده از انوار دید شد گمانش این ضیاء و نور پاک هست از سنگ و کلوخ و آب و خاک ای خدا ای از تو نور کاینات ای ز تو نور ظهور کاینات نوربخش شام تاریک عدم نقش بند تخته ی لوح و قلم نور عالم پرتو رخسار توست عطرها هم بویی از گلزار توست از تو باشد جنبش جنبندگان مارمیت اذرمیت رو بخوان نور هر بودی ز نور بود توست هر کمالی رشحه ای از جود توست هرچه هستی سوی تو برگشتنی است وام باشد و وام را پس دادنی ست شاد باش و با نوا ای ارغنون فاش گو اناالیه راجعون ای خدا ما را بجز پندار نیست هم از این پندار جز آمار نیست پرده ی پندار ما را پاره کن وهم را از کوی ما آواره کن ای خدا دستی که کار از دست رفت فرصتی ده روزگار از دست رفت ای خدا فریاد از این پندارها گشته این پندارها آمارها آه پندارم همه خروار شد رشته ی امیدهایم مار شد مار نی بل اژدهای هفت سر خویش پیچیده بدست و پا و سر آب گیری چشمه ای پنداشتم از سفاهت پا در آن بگذاشتم آه کابم صد نی از سر درگذشت ای خدا رحمی که آب از سر گذشت ای خدا دیدم هیونی در گذار من گمانش کردم اسبی راهوار بر فراز آن نشستم تند و تیز ناگهان آمد هیون در جست و خیز گه به دریا می رود گاهی هوا بر زمین گاهی رود گاهی سما نی دمی آن راست آرام و درنگ می زند گه بر درختم گه به سنگ گه به کوهم افکند گاهی کمر گه به بحرم می برد گاهی به بر پایهایم بسته محکم بر شکم نی دمی آرام نی یک لحظه لم نی جدار و نی فسار و نی عنان این هیون یا غول یا دیو دمان بر لب دریا یکی ایستاده بود دیده ها بر هر طرف بگشاده بود ملا احمد نراقی