سعدی شیرازی
قصاید سعدی
قصیده شماره ۴۰: جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم مگر که مرد وفادار از جهان گم شد وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم ز من مپرس که آخر چه دیدی از دوران هر آن چه دیدم این نکته مختصر دیدم بدین صحیفهٔ مینا به خامهٔ خورشید نبشته یک سخن خوش به آب زر دیدم که ای به دولت ده روز گشته مستظهر مباش غره که از تو بزرگتر دیدم کسی که تاج زرش بود در صباح به سر نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم چو روزگار همی بگذرد رو ای سعدی که زشت و خوب و بد و نیک در گذر دیدم سعدی شیرازی