سعدی شیرازی
قصاید سعدی
قصیده شماره ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق: المنةلله که نمردیم و بدیدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
المنةلله که نمردیم و بدیدیم دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم در رفتن و بازآمدن رایت منصور بس فاتحه خواندیم و به اخلاص دمیدیم تا بار دگر دمدمهٔ کوس بشارت وآوای درای شتران باز شنیدیم چون ماه شب چارده از شرق برآمد رویی که در آن ماه چو نو می طلبیدم شکر شکر عافیت از کام حلاوت امروز بگفتیم که حنظل بچشیدیم در سایهٔ ایوان سلامت ننشستیم تا کوه و بیابان مشقت نبریدیم وقتست به دندان لب مقصود گزیدن آن شد که به حسرت سرانگشت گزیدیم دست فلک آن روز چنان آتش تفریق در خرمن ما زد که چو گندم بطپیدیم المنةلله که هوای خوش نوروز باز آمد و از جور زمستان برهیدیم دشمن که نمی خواست چنین روز بشارت همچون دهلش پوست به چوگان بدریدیم سعدی ادب آنست که در حضرت خورشید گوییم که ما خود شب تاریک ندیدیم سعدی شیرازی