سعدی شیرازی
قصاید سعدی
قصیده شماره ۲۹ - تغزل در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان: نظر دریغ مدار از من ای مه منظور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نظر دریغ مدار از من ای مه منظور که مه دریغ نمی دارد از خلایق نور به چشم نیک نگه کرده ام تو را همه وقت چرا چو چشم بد افتاده ام ز روی تو دور تو را که درد نبودست جان من همه عمر چو دردمند بنالد نداریش معذور تن درست چه داند به خواب نوشین در که شب چگونه به پایان همی برد رنجور؟ مرا که سحر سخن در همه جهان رفتست ز سحر چشم تو بیچاره مانده ام مسحور دو رسته لؤلؤ منظوم در دهان داری عبارت لب شیرین چو لؤلؤ منثور اگر نه وعدهٔمؤمنبه آخرت بودی زمین پارس بهشتست گفتمی و تو حور تو بر سمندی و بیچارگان اسیر کمند کنار خانهٔ زین بهره مند و ما مهجور تو پارسایی و رندی به هم کنی سعدی میسرت نشود مست باش یا مستور چنین سوار درین عرصهٔ ممالک پارس ملک چگونه نباشد مظفر و منصور؟ اجل و اعظم آفاق شمس دولت و دین که برد گوی نکو نامی از ملوک و صدور سعدی شیرازی