ملا احمد نراقی
مثنوی طاقدیس
بخش ۱۲ - داستان گرگ و خر و مذمت حرص و طمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک خری افتاد و پای آن شکست جان آن از زحمت خر بنده رست چونکه افتاد آن خر مسکین زکار برگرفت از پشت آن خر بنده بار در بیابانش به دام و دد سپرد برد باریهای خر از یاد برد اهل دنیا را سراسر ای پسر همچو آن خر بنده بیشک میشمر بار ایشان تاکشی چون خر بدوش جمله در دورت بجوشند و خروش جمله بر دور سرایت صبح و شام منتظر ایستاده از بهر سلام هریک از ایشان جوالی پر زبار با خود آورده است بهرت ای حمار تا رباید از سلامی هوش تو پس گذارد بار خود بر دوش تو گر بکاوی آنچه می گوید درست معنیش خر کردن و تسخیر توست گویدت گر بنده ام تا زنده ام یعنی ای خر من تو را خر بنده ام با خبر باش آنچه او می گویدت جو بدامن کرده تا بفریبدت می نماید جو که گردی رام او رم نیاری افتی اندر دام او کم کم آید پیش و گیرد گوش تو بار خود را پس نهد بر دوش تو روزگاری گر تورا آرد شکست از قضا برنایدت کاری ز دست می نبینی بر در خود دیگرش گوبیا هرگز نبودی تو خرش ترک خر گیران کن اکنون ای پسر تا نکردستند ایشان ترک خر ای تو آسان این خران را خر مشو رخش سلطانی خر ابتر مشو بار تکلیف تو بر دوش تو بس هین مکن سربار آن باری زکس بار دیگر بر مدار ای بیخبر داری اندر پیش راهی پر خطر راه بس دور و دراز و هولناک کوه در کوه و مغاک اندر مغاک سربسر راه تو کوه است و کتل کوهها سنگینتر از کوه امل سنگلاخست و کریوه جمله راه در بیابانش نه آب و نه گیاه هر طرف دزدان چابک در کمین هریکی ره بسته بر چرخ برین پشته ها از کشته ها در هر کنار بوی خون می آید از هر نوک خار اندر آن پیدا نه پیدا جای پای نه صهیل اسب و نه بانگ درای هرکه پیش آید که من هستم دلیل گمرهان را می نمایم من سبیل عاقبت بینی که غول رهزن است دیو آدم کش و یا اهرمن است چونکه این راه ای پسر در پیش ماست بار سنگین در چنین راهی خطاست در شتابست اندرین ره کاروان تو چه خواهی کرد با بار گران رفته همراهان و تنها مانده ای غیر درگاهت زهر در رانده ای در بیابان تن به مردن داده ای دل به مرگ خویشتن در داده ای بینوایی مبتلایی خسته ای صید در دامی شکار بسته ای پای من لنگ و ره دشوار پیش بار من سنگین و پشت ناقه ریش مرک از دستم عنان بگرفت رفت دزد آمد آب و نان بگرفت و رفت کاروان چون رفت و واماندی ز راه سود کی بخشد تورا افغان و آه ملا احمد نراقی