سعدی شیرازی
قصاید سعدی
قصیده شماره ۱۰ - در نصیحت و ستایش: جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد غلام همت آنم که دل بر او ننهاد جهان نماند و خرم روان آدمیی که بازماند ازو در جهان به نیکی یاد سرای دولت باقی نعیم آخرت است زمین سخت نگه کن چو می نهی بنیاد کدام عیش درین بوستان که باد اجل همی برآورد از بیخ قامت شمشاد وجود عاریتی خانه ایست بر ره سیل چراغ عمر نهادست بر دریچهٔ باد بسی برآید و بی ما فرو رود خورشید بهارگاه و خزان باشد و دی و مرداد برین چه می گذرد دل منه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد نگویمت به تکلف فلان دولت و دین سپهر مجد و معالی جهان دانش و داد یکی دعا کنمت بی رعونت از سر صدق خدات در نفس آخرین بیامرزاد تو آن برادر صاحبدلی که مادر دهر به سالها چو تو فرزند نیکبخت نزاد به روزگار تو ایام دست فتنه ببست به یمن تو در اقبال بر جهان بگشاد دلیل آنکه تو را از خدای نیک افتد بسست خلق جهان را که از تو نیک افتاد بسی به دیدهٔ حسرت ز پس نگاه کند کسی که برگ قیامت ز پیش نفرستاد همین نصیحت من پیش گیر و نیکی کن که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد سعدی شیرازی