فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۵۰۱: گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد ترک سر تا نکنی، وصل میسر نکنی گر ببینی به خم زلف درازش دل من یاد سر پنجهٔ شاهین کبوتر نکنی چرخ مینا شکند شیشهٔ عمر تو به سنگ گر ز مینا گل رنگ به ساغر نکنی پیر خمار تو را خشت سر خم نکند تا گل قالبت از باده مخمر نکنی چشم دارم ز لب لعل تو من ای ساقی که براتم به لب چشمهٔ کوثر نکنی عالم بی خبری را به دو عالم ندهم تا مرا با خبر از عالم دیگر نکنی مجلس نیست که بنشینی و غوغا نشود محفلی نیست که برخیزی و محشر نکنی همه کاشانه پر از عنبر سارا نشود گر شبی شانه بر آن جعد معنبر نکنی شکر کز سلسلهٔ موی تو دیوانگیم به مقامی نرسیده ست که باور نکنی دست از دامنت ای ترک نخواهم برداشت تا به خون ریزی من دست، به خنجر نکنی خون من ریخت دو چشم تو و عین ستم است دعوی خونم اگر زین دو ستمگر نکنی تو بدین لعل گهربار که داری حیف است که ثنای کف بخشندهٔ داور نکنی آفتاب فلکت سجده فروغی نکند تا شبی سجدهٔ آن ماه منور نکنی فروغی بسطامی