فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۹۴: گر چه آن زلف سیه را تو نمیلرزانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر چه آن زلف سیه را تو نمی لرزانی پس چرا نافهٔ چین است بدین ارزانی چون دو زلف تو پراکنده و سرگردانم که تو یک بار مرا گرد سرت گردانی مار زلفین بتان حلقه به رخسار زند زلف چون مار تو چنبر زده بر پیشانی خلقی از روی تو در کوچهٔ بی آرامی جمعی از موی تو در حلقهٔ بی سامانی مو به مویم زخم موی تو در پیچ و خم است هیچ کس موی ندیده ست بدین پیچانی هر که لبهای تو را چشمهٔ حیوان شمرد بی نصیب است هنوز از صفت انسانی گیرم از پرده شد آن صورت زیبا پیدا حاصل دیده من چیست به جز حیرانی خون بها دادن یک شهر بسی دشوار است دوستان را نتوان کشت بدین آسانی گفتمش در ره جانانه چو باید کردن زیر لب خنده زنان گفت که جان افشانی دایم ای طره حجاب رخ یاری گویا نایب حاجب دربار شه ایرانی خسرو مملکت آرای ملک ناصر دین که کمر بسته به آبادی هر ویرانی دوش برده ست دل از دست فروغی ماهی که فروغ رخش افتاده به هر ایوانی فروغی بسطامی