فروغی بسطامی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۷: وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی آن هم از بخت سیه گرم عتابت دیدمی خون ناحق کشتگانت را غرامت دادمی تیغ بر دست ار به فردای حسابت دیدمی من که مستم دایم از یاد لب میگون تو تا چه مستی کردمی گر در شرابت دیدمی چون پری بگرفته گو بر تن بدرد پیرهن جامه را بدریدمی گر بی حجابت دیدمی گر به تلخی جان شیرینم نمی آمد به لب کام دل کی از لب شیرین جوابت دیدمی بی خبر گردیدمی از خویش تا روز جزا گر شبی در بزم خود مست و خرابت دیدمی سجده کردی آستانم را به عزت آسمان بی نقاب ار چهره چون آفتابت دیدمی ثبت کردی مشتری منشور عالی جاهیم گر سر امید خود را بر جنابت دیدمی رشتهٔ صبر مرا از هم گسستی دست عشق هر کجا با طرهٔ پرپیچ و تابت دیدمی روزی از دیدار جانان حاجتم گشتی روا ای دعای نیم شب گر مستجابت دیدمی روی و لعلش دیده ای روزی فروغی بی خلاف ور نه کی گاهی در آتش گه در آبت دیدمی فروغی بسطامی